یکی از عموهای پدرم خیلی سنش بالا شاید صدسالش باشه دیگه بنده خدا ناتوانیه(تقریبا آلزایمرگرفته. و از این جریان بی خبره)،پسراش سر یه موضوعی با پدر بحثشون شده و قطع رابطه باهمون کردن و باهمدیگه اصلا حرف نمیزنیم و قهریم ما خانوادگی همگی دوست داریم باهم دوستی کنیم منتهی اونا دوست ندارن چند شب تاحالا خواب دیدم که تو خواب رفتیم خونه شون و اوناهم اومد خونه ما و باهم حرف زدیم و دوستی کردیم خیلی دوست دارم باهمون حرف بزنن و مث سابق بشیم انءشالله که همین طورم بشه
امروز عصر قراره برم یکی از دوستای مجازیم و ببینم خیلی خوشحالم، قراره برم دانشگاه ببینمش خدا کنه غروب بارون نیاد و هوا مث دیروز سر نشه
امیدوارم خوابت تعبیر بشه و طوری بشه کدورت ها از بین بره.
سلام اجی خوبی ان شاءالله که دوباره با هم حرف میزنید و اشتی میکنید ان شاءالله اجی امیدوارم که امروزم بارون نیاد و بتونی دوستتو ببینی
این ادرس جدیدمه